امروز از طریق اینستاگرام با اکرام اشنا شدم و بعد از طریق ویدیو کال با من صحبت کرد. اکرام جوانی ۱۹ ساله همجنسگرا از افغانستان هست. از دردها، زخم زبان ها ، و آزار اذیت های جنسی که تجربه کرده بود و بعد از درد مهاجرت و تنهایی گفت.
.
« من از ولایت سمنگان هستم اما در کابل زندگی
میکردم و بزرگ شدم. در نگاه اول برای همه یک پسربچه معمولی بودم اما رازی بزرگ را
در سینه ام نگه داشته بودم که اگر فاش میشد ممکن بود کشته شوم. و آن همجنسگرا
بودنم بود.»
متاسفانه در افغانستان همانند بیشتر کشورهای
اسلامی همجنسگرایی یک تابو هست. که در صورت دستگیری توسط نیروهای امنیتی حبس
طولانی مدت را در پی دارد. و در صورت آشکار شدن گرایش جنسی فرد همجنسگرا ممکن است
توسط خانواده اش تحت عنوان دفاع از ابرو و ناموسش به قتل برسند.
«بدترین چیز در افغانستان همجنسگرا بودن هست چون
اگر خانواده کسی خبردار شود که همجنسگراست حتما توسط خانوادش کشته میشود و یا خودش
بعد از شکنجه زیاد مجبور به خودکشی میشود»
اکرام از تجربه خودش از فاش شدن گرایشش گفت:
«من از طریق فیس بوک با افرادی مثل خودم اشنا
میشدم و با انها در پارک، سینما و قهوه خانه قرار میذاشتم و با هم حرف میزدیم و
رابطه برقرار میکردیم. اما بیشتر صحبت هایمان در مسنجر بود. ۱۵ یا ۱۶ سالم بود که
یک شب موقعی که خواب بودم برادر بزرگم گوشیم را چک کرد و عکس ها و چت های من با
دوستانم را دید و متوجه همه چیز شد.
بعد با لگد مرا بیدار کرد و شروع کرد به ناسزا
گفتن و لت و کوب کردنم و پدر مادرم را فهماند و مرا در اتاقی حبس کردن. تا دو روز
مرا حرامزاده و لواط کار میگفتن و به من غذا نمیدادن تا اینکه خواهربزرگم به دادم
رسید و مرا نجات داد و مقداری پول داد و من هم مدتی در خیابان های کابل بودم و
شنیده بودم که خیلیا به ایران میرن و کار میکنن و بعد من هم مثل بقیه به سمت ایران
قاچاقی حرکت کردم برای شروع زندگی جدید»
اکرام با بغض ادامه میدهد:« من فقط ۱۵ ۱۶ ساله
بودم و دنیای خارج از کابل را ندیده چه برسد به کشور دیگه. فکر میکردم همه چیز
درست میشه اما من ساده بودم و روزای اول درپارک خوابیدم و همان روزای اول از نگاه
بقیه فهمیدم که لباسم را باید عوض کنم.
بعد افرادی به من کمک کردن تا کار و جای خواب پیدا کنم و اوایل نمیدانستم برای
زندگی باید مدرک شناسایی داشته باشم ، لهجه ام با بقیه متفاوت بود و مسخره ام
میکردن و بارها متلک میشنیدم و میگفتن افغانی و...
من در ایران مخفیانه زندگی و کار میکردم و در
ایران مشغول به کارهای ساختمانی بودم و شب ها با چند کارگر دیگه در داخل همان
ساختمان میخوابیدیم.
در مدتی
که در ایران بودم بیشتر متوجه تفاوت هایم با بقیه شدم. بقیه کارگرا به من متلک
مینداختن و میگفتن عروس ما میشوی و بعد همگی میخندیدن و یا رفتارم را مسخره میکردن
که دخترانه هست. و یا موهای بلندم را مسخره میکردن. اما خودم چیز متفاوتی را در
خودم نمیدیدم.
یک شب که با دو کارگر دیگه که با هم کار میکردم
تنها شدیم و ان شب کسی به جز ما سه نفر نبود اما انشب اتفاق وحشتناکی برایم افتاد
انها به من تجاوز کردن»
« انشب ترسیدم و کل بدنم درد میکرد و سرم گیج
میرفت و حالم به شدت بد بود و هیچ کسی را نداشتم تا به من کمک کند تا بهش پناه ببرم
و...»
اکرام بعد از گفتن این اتفاق گریه میکرد و
نتونست به حرف زدن ادامه بده و بعد مدتی ازش پرسیدم که چی شد اومدی ترکیه؟ و اکرام
ادامه داد:
«ان موقع خیلی میشنیدم که عده ای به ترکیه و بعد
به اروپا میرن. منم خوشحال شدم و با خودم فکر کردم اگه به ترکیه بیام و یا اروپا
برم دیگه کسی کاری به همجنسگرا بودم ندارد و راحت میتوانم زندگی کنم. و برای همین
قاچاق بری را پیدا کردم و به ترکیه امدم. اوایل در استانبول زندگی کردم وبعد بخاطر
غیرقانونی بودنم توسط پلیس دستگیر شدم و مرا به کمپ کودکان زیر سن فرستان. انجا
افتضاح بود و خیلی اذیت میکردن. تا اینکه با چند نفر از کمپ فرار کردم و به شهر
کارس رفتم انجا مشغول به کار شدم. توی این مدت بیشتر به خودم میرسیدم گوشواره
مینداختم به گوشم و موهامو رنگ میکردم و یکم هم ارایش. و هم خونه ای هام میگفتن
خجالت بکش و چرا اینکارو میکنی و مگه دختری و منم توجهی نمیکردم. ولی یک شب دوباره...»
«بعد به شهر فعلیم یعنی کارابوک امدم اینجا
دوستانی دارم و به من کمک میکنن. و با افراد همجنسگرای زیادی اشنا شدم که با هم
رفت و امد داریم. و اینجا مشغول کار خیاطی هستم اما باز نگرانم چون کیملیک (کارت
شناسایی ترکیه) ندارم و ممکن است دیپورت شوم. من خبر نداشتم که میشود در سازمان
ملل ثبت نام کرد و میشه قانونی زندگی کرد و اینکه خیلی دیر متوجه این پروسه شدم و
و الان هم اداره مهاجرت هم مرا ثبت نام نمیکند و میگوید شهر بسته هست و یا میگن
بعد از کرونا بیا. و باید ببینم چی میشه»
در پایان بزرگترین آرزویش را گفت:
«امیدوارم از این جهنم نجات پیدا کنم و بتونم
منم مثل بقیه زندگی کنم و آرامش داشته باشم و دیگه بخاطر گرایش و ظاهر متفاوتم
توهین نشنوم. میخواهم درس بخوانم و شغل خوبی داشته باشم»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر